خداراشكر جيبهايم خالي خالي است
خداراشكر كه نه خانه اي دارم كه پنجره هايش راتميزكنم نه ماشيني كه بتوانم پارگش كنم
خدارا شكر كه از دست طلبكارهايم تلفن راهم نمي توانم جواب بهم
خداراشكر كه چندجايي از بدنم درد مي كند وناي راه رفتن ندارم
خداراشكر كه بچه ندارم كه بخواهم خانه نگهش دارم
خداراشكر كه زنم به روي خودش نمي آوردكه سالگردازدواجمان است ومن هم طلابگيرم براش
خداراشكر صبح تاشب مي دوم ووقتي براي بيرون رفتن ندارم
خداراشكر بدهكارهايمان پول مارايكجا بالامي كشند وككشان هم نمي گزد
خداراشكر كه بينوايان رادرخيابان مي بينم وهيچ كس به آنها محل نمي گذارد من هم بيتفاوت مي گذرم
خداراشكر كه باهمه گرفتايها مدركي گرفتيم وروي طاقچه گذاشيم
خداراشكر اقوام ما مي نشنند از داشته هايشان مي گويند وديگران رامسخره مي كنند
خداراشكر كه پدرومادرم راازدست دادم وهيچ كس تسليت به من نگفت وبه هيچ كس نفهميد
خداراشكر مشكلات زاداست وبدون اين كه زنگ بعه صدادربيايد من بيداري مي كشم
خداراشكر كه باجناقم ويلاخريده ودارد همين الان پزش را به مادرزنم مي زندوبازارگرمي مي كند
خداراشكر كه كردم حالي ام نيست كه هرچه بارم شده است دردنكشم وراه بروم