خدا مدیریت می کند خوبان عالم هم بعضی مواقع به آرزوهایشان نمی رسن
ما برای رسیدن به اهدافمان معمولا به شیوههای مختلف برنامهریزی میکنیم، این شیوهها در طول زمان، تغییر و تحول و تکامل پیدا میکنند. بسیاری از دانشگاهها مأموریتشان این است که این شیوهها را بهبود ببخشند و دانشی را تولید کنند که این دانش بتواند شیوههای ما را اصلاح کند؛ برای این که کسی پولدار شود باید چه کارکند؟ برای این که کسی زیر دستان خودش را در مدرسه تربیت کند، یا آموزش دهد، چه کار کند؟ یک مؤسسه میگوید من بهتر زبان خارجه آموزش میدهم؛ یک کسی می گوید نه، من به یک شیوه دیگری، به شیوهای که که زبان مادری را آموختی به آن شیوه برنامهریزی میکنم تا بتوانی زبان را خوب یاد بگیری؛ بالاخره روشهای رسیدن به انواع هدفها متفاوت است.
گاهی در علوم تربیتی بحث میشود، گاهی در علوم اجتماعی، گاهی در علم اقتصاد و گاهی در مدیریت؛ شاید همه اینها به نوعی مدیریت کردن باشد، مربی بودن و معلم بودن هم یک نوع مدیریت کلاس است، ما هم زندگیهای خودمان را مدیریت میکنیم که چطور به اهداف خوب خودمان برسیم، همه هم معمولا اهداف خوبی را در نظر میگیرند.
آدمهای خوب معمولا اهداف خوبی دارند، این اهداف ممکن است از نظر خوبی شدت و ضعف داشته باشند، ولی مسأله اصلی، شیوه برنامهریزی است و از آن طرف خداوند متعال چون «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» کارهای ما دستش است؛ ما گاهی از اوقات برنامهریزی میکنیم، طبق برنامهریزی باید فردا به این هدف میرسیدیم اما خداوند متعال ما را پس فردا به هدف میرساند. ما برنامهریزی میکنیم و طبق برنامهریزی باید پس فردا به هدف میرسیدیم، خدا میآورد نزدیک و فردا به این هدف میرسیم. ما برنامهریزی میکنیم که به یک هدفی برسیم، خدا اصلا برنامه ما را به هم میزند و ما به آن هدف نمیرسیم، بعد ما را به یک هدف دیگر میرساند. بالاخره خدا برنامههای بندههایش را به هم میریزد؛ هیچ وقت هم دنیا را دست هیچ کس نداده است؛ نه صهیونیستها کنترل عالم دستشان است، نه قدرتهای استکباری، نه قدما نه متأخرین، نه متدینین، نه ملحدین نه منافقین، هیچ کدام کار دستشان نیست، نه خوبان همه امور تحت کنترلشان است و با برنامه آنها کار پیش میرود و به نتیجه میرسد نه بدها؛ بارها خداوند متعال این را در قرآن کریم بیان کرده؛ حالا یک قواعد کلی هم هست که به آن قواعد کلی اشاره میکنم، یک نمونهاش همین است که میفرماید «الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»
کسانی که کافر میشوند و معاند هستند، مانع سر راه رسیدن به خدا ایجاد میکنند، فقط کفر خودشان نیست و دیگران را هم میخواهند به کفر بکشند. خدا اعمالشان را تباه میکند و به نتیجه نمیرسند، کارشان ثمر ندارد، حالا هرکار دلشان می خواهد انجام دهند، و این خیلی عجیب است.
فایل صوتی قسمتی از سخنرانی استادپناهیان روضه حضرت عباس (ع) :
حجم : 1.6mbمگابایت | فرمت wmv
زمان : 06:00
سه معضل اصلی امروز آمریکا
یکی از معجزات قرآن همین قاعده است، اگر بخواهم یک نمونهاش را برای شما عرض کنم، مثلا کشوری مثل آمریکا آیا خودش میخواست و علاقهمند بود اقتصادش دچار این مشکل شود، بله؟ خیر. آیا علاقهمند بود اعتبار جهانیاش کاسته شود؟ نه! آیا علاقهمند بود که نفوذ سیاسیاش در جهان کاهش پیدا کند، خیر!
اعتبار اجتماعی حاکمیت آمریکا در کشور خودش کاهش پیدا کرد. شاید دو سال پیش این حرف را می زدی به عنوان خیال پردازی دستگیرت می کردند که می گفتی مردم آمریکا میخواهند به عنوان جنبش والستریت 99 درصد علیه یک درصد قیام کنند، می خندیدند؛ ولی شما این را به عینه میبینید و آنها با مشکلات عدیدهای دارند، کنترل میکنند.
همین سه مورد اعتبار اجتماعی در داخل، نفوذ سیاسی در جهان و این مشکل اقتصادی؛ آیا آمریکا میخواست به اینجا برسد؟ معلوم است که نه؛ 30 سال پیش تا الآن در هر سه موضوع، آمریکا اعتبارش کاهش پیدا کرده است، آن وقت ما در نقطه مقابل آمریکا، نسبت به 30 سال پیش نفوذ سیاسی ما در جهان چقدر افزایش پیدا کرده است؟ اعتبار اجتماعی داخلیمان چقدر افزایش پیدا کرده که توانستیم بحرانهای عظیمی را به سادگی پشت سر بگذاریم که 50 درصد بحران 88 اگر در فرانسه اتفاق افتاده بود، فرانسه زیر و رو میشد.
آنها 9 دی که ندارند، فقط 10 دی دارند و 8 دی! آیا ما در 30 سال پیش، پیشبینی می کردیم به اینجا برسیم؟ خوش بینترین افراد هم پیشبینی نمیکردند، به هیچ وجه؛ ولی ما به اینجا رسیدیم، آنها به اینجا رسیدند.
خاطرهای که مرحوم بهاءالدینی از امام نقل میکرد
آقای بهاءالدینی رضوان خدا بر او باد، آن عارف جلیلالقدر همان اولی که امام به ایران آمده بودند از ایشان پرسیده بودند که میدانی چه خطراتی سر راه انقلاب است؟ امام به آقای بهاءالدینی فرموده بودند آقای بهاءالدینی کار دست من نیست. آقای بهاءالدینی بارها این خاطره را نقل کردند، تمام نزدیکان ایشان این خاطره را میدانند، چون برای همه گفتند، آقای بهاءالدینی بعد فرمودند بعد از این که امام فرمود کار دست کس دیگری دارد اداره میشود، من خیالم از انقلاب راحت شد.
آقا کار اگر دست کس دیگر است، ما هیچ کاری نکنیم، ما که نگفتیم همهاش دست کس دیگری است، حداقل بگو 50 – 50 دیگر! تا معامله جوش بخورد و مشتری شویم، "لاجبر ولا تفویض بل امر بین الامرین، ما برنامهریزی میکنیم، خدا برنامه برنامهریزی میکند، خدا برنامهریزیهای ما را به هم میزند، برنامههای خودش را اجرا میکند، ما را به نتیجه بعضی از برنامههایمان میرساند، به نتیجه بعضی از برنامههایمان هم نمیرساند، این مقدمه کلام بنده است.
این بحثی که کردیم یک بحث کلیدی است، این روایت از امیرالمؤمنینعلیهالسلام را حتما شنیدید که میفرماید « عَرَفتُ اللهَ بِفَسْخِ الْعَزائم » (نهج البلاغه /حکمت 250) حضرت میفرماید که میدانی من خدا را از کجا میشناسم، آن جایی که برنامهها را به هم میزند، این قصه جدی محل معرفت الله است، برنامه ریختی، چه کار می خواهی بکنی؟ نمی خواهد، به هم میزند! اصل تو را نابود میکند! هر که را به شکلی، خوبها را به یک شکل و بدها را شکل دیگر؛ کار دست خودش است. به خوبها میگوید چه کاری میخواهی انجام دهی؟ میگوید من می خوام، می خوای خدمت کنی؟ نمی خوام صبر کن اینجوری نمیشه اینجوری! یه جور دیگه کار رو می بره جلو؛ بعد میگه خدایا چقدر بهتر شد، کار دست خودم است! ما برنامهریزی میکنیم برای رسیدن به هدف خدا هم برنامهریزی ما را به هم میزند. خودش برنامهریزی میکند، بعضی از برنامههای ما را محقق میکند، بعضی از برنامههای ما را به هم میریزد و محقق نمیکند، بعضیهایش را هم بهتر محقق میکند بالاخره کار دست خودش است، ما هم باید دست و پای خودمان را بزنیم، این مقدمه کلام.
برنامه ریزی خدا پیچیده است
این که همه ما باید دست و پای خودمان را بزنیم، میخواهم کمی این دست و پا رو جمع کنیم، درست دست و پا بزنیم، آدم قوی دست و پا میزند در آب ولی شنا نمیکند، اصلا باید شنا کنید، خود خدا هم فرموده بیایید شنا کنید، چرا دست و پایی میزنید که نتیجه نداشته باشد؟ تو هم شنا کن، بعد من اصلا کمکت میکنم سرعت زیاد شود، بعد جالب است پروردگار عالم، میفرماید بیا من به تو بگویم چه طور دارم برنامهریزی میکنم! بیا من به تو توضیح بدهم، راز و رمز برنامههای خودم را به تو بگویم، تو هم می خواهی برنامهریزی کنی، عین من برنامهریزی کن. قطعا تیرت به هدف خواهد خورد؛ به سنگ نمیخورد، واقعا شیوه برنامهریزیاش را به ما میگوید، بله، خدا شیوه برنامهریزیاش را به ما میفرماید، در قرآن فرموده ولی خیلی پیچیده است، اصلا خودش هم صریحا ذکر میفرماید،
مقدمه کلام این است که عرض کردم اما ذی المقدمه این است که ما چه جور خودمان را با شیوه برنامهریزیهای خدا هماهنگ کنیم که برنامهریزیهای ماهم درست در بیاید؛ خداوند متعال می فرماید بیا تا توضیح دهم؛ مثلا میخواهی روزی پیدا کنی؟ بیشتر از حد حساب و کتاب خودت روزی به تو برسد. تقوای الهی را داشته باشی، تقوایی که برخی از گوشههایش میگوید پول را بده بره؛ تقوایی که بعضی از گوشههایش به تو میگوید که این پول را برندار، به ضرر تو است اما حرام را رها کن، تقوایی که گاهی ضد پول است، گاهی هم به نفع پول است، میگوید تنبلی نکن! کار کن، تقوا داشته باش "من حیث لایحتسب" به تو روزی میرسانم، به چشم خودت اطمینان نکن، آقا این پول روی زمین مانده، حالا درست است که یک مقدار شبههناک است، اما آن را برداریم، اگر این کار را نکنیم، فقیر میشویم، میگوید ببین، مگر نگفتی که این شبههناک است؟! رها کن، بگذار فقیر شوی، بالاخره سرطان و هزار تا بدبختی دیگر دارد، از حلقومت بیرون میکشند، کار دست من است، دست تو نیست، "من حیث لایحتسب" چی میشود؟
تقوا داشته باش «یجعل لهم مخرجا» اگر ایمان و تقوا با هم داشته باشید، دیگر اصلا چه شود! «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف 96)مگر نمیخواهی به برکات زمین و آسمان برسی؟ از طریق ایمان و تقوا بیا، برکات نازل میشود! از این که تو خودت را خیلی باهوش بدانی و زمین و آسمان را به هم بدوزی نانی گیرت نمیآید.
با برنامه من راه برو، تقوا داشته باش. تقوا نداشته باشی چه میشود؟ تقوا ذکر است دیگر! آدم خوب باشد، اهل ذکر میشود « و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکاً» در همین دنیا گرفتارش میکنم، چرا که از ذکر من اعراض کرد. میخواهی خدایی که برنامهی عالم دست اوست، نه مؤمن نه ملحد، نمیتواند از چنبره جبر الهی در کنار تفویض خلاصی پیدا کند و رهایی یابد - که در دعای کمیل گفتی « لا یکمن الفرار من حکومته» فقط قیامت نیست، دنیا هم لایکمن الفرار من حکومته است، اینجا هم نمی توانی فرار کنی از حکومتش! با او هماهنگ شو و ببین چطور برنامهریزی میکند و تو هم اینگونه برنامهریزی کن تا به نتیجه برسیم.
خون شهید بیشتر به اعتلای جامعه کمک میکند تا برنامهریزی او
چرا این مطالب را من در مجلس مجلس شهید گفتم؟ برای این که شاید به ذهن شما بیاید که شهید شوشتری یک آدم با صفا، مخلص، با تجربه، الآن خیلی به درد نظام میخورد، اگر الآن یک استان نه، ده استان به او میدادی غوغا میکرد. آدمی نبود که به جیب بزند، آدمی نبود که دنبال اعتبار خودش باشد، از آن آدمهایی بود که از شایستهسالاری جلو زده بود! میتوانست حتی برای کسانی که بالاتر از خودش باشند، افتخار بیافریند و بالاتریها میتوانستند مطمئن باشند این از خودشان بهتر است و برای زیر دستیهایش کار فراهم میکرد که زیر دستیهایش فکر میکردند، اینها خوب دارند کار میکنند در حالی که او خوب طراحی کرده بود، آنها کارآمد شده بودند؛ یک آدمی که بالاتر از منصبش به جای بالا دستیهایش و زیردستیهایش دارد شایستگی ایجاد میکند و تولید میکند برای کار کردن و کار پیشرفتهتر! آن وقت یک نادارای نامرد بیاید و ایشان را به شهادت برساند، حیف نیست؟ خدا میفرماید کم کم داری در کار من دخالت میکنی! دیگر نمیخواهد زیادی کاسه از آش داغتر شوی! تو میخواستی به چه هدفی برسی؟ میگوید به اعتلای جامعه! میفرماید به روش من با خون شهید بیشتر به اعتلای جامعه می رسی تا اینکه او میایستاد و میخواست کارهایی که تو برای اعتلای جامعه برنامهریزی کردی را انجام دهد.
شهید شوشتری حیف نشد، بلکه طبق برنامهریزی خدا مصرف شد
این روش برنامهریزی من است؛ لذا شهید شوشتری حیف نشد، مصرف شد، منتهی طبق برنامهریزیهای خدا؛ طبق شیوه مدیریتی خدا؛ همان جایی که خدا بر اساس اعمال مدیریتی می فرماید "الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ"(محمد/1) دو تا آیه پایینتر آز آن میفرماید: "وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ" (محمد/4) من اثر اعمال اینها را تباه نخواهم کرد چون در راه من کشته شدند. او میماند، او اثر عملش میماند، او نفسش باقی است، او دارد کار میکند، همین طور است که 30 سال اینجا رشد کرد و آنجا سقوط!
الآن ما با یک ابرقدرتی مواجه هستیم به نام شهید شوشتری! دشمنان ما اشتباه میکنند که خوبان ما را میکشند، چرا که آنها را به ابرقدرت تبدیل میکنند، ابرقدرتی که هیچ کس نمیتواند از پسشان بر بیاد. اگر بودند می توانستی اذیتشان کنی، در کاغذ بازی اداری، غریبش بگذاری و در بسیاری از هجمهها و حرفها؛ اما او برود دیگر کسی حریفش نیست، ملائکة الله لنگ میاندازند، آقا شما شهیدید، اصلا ما پر می سوزانیم وقتی به محضر شما میآییم!
اشتباه میکنند، دشمنان ما از حمقا هستند، احمقند؛ میزنند خوبان ما را شهید میکنند به این خیال که کار حل شد! اما در واقع خودشان ضربه خوردند، ما الآن چندتا لشکر شهید داریم؟ چندتا لشکر شهید؟ حالا لشکرهای زمینیمان را میتوانند گلوله بزنند، به لشکرهای شهدایمان چگونه میخواهند گلوله بزنند؟! خیلی جالب است! آنها را با چه موشکی میخواهند بزنند با چه مواد منفجرهای میخواهند آنها را بکشند؟! یکبار که کشتند دیگر، جسمشان را میخواستند بزنند که زدند؛ اما دشمنان حالا دیگر اثر ندارند. حرفی قبلا زدم در مقایسه با آمریکا و ایران، یک ارمنی هم باشی آن را میفهمی، میپذیری، اما بقیه حرفهایمان را نه، فقط باید مؤمن باشی و قرآن کریم را بپذیری. میفرماید: " وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ " آنهایی که در راه من کشته میشوند، عملشان را تباه نمیکنم.
اثر شهدا در بهشت نیست بلکه در همین جاست
اینها اثر جاودانه دارند، "وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ" (آلعمران/ 169) تو آنها را مرده مپندار، مرده بی اثر است، بل احیاهم، اینها زندهاند، یعنی با اثر است، فقط "عند ربهم یرزقون" روزیاش را آنجا می خورد، ولی اثرش را اینجا دارد میگذارد، اشاره آیه این است که آنجا روزی می خورد ولی اینجا اثرش را میگذارد، نه این که اثرش در بهشت است، نه اثر شهدا همین جاست، "احیاهم" برای ما است و گرنه اگر میخواستند به قیاس قیامت احیا باشند، خب همه آنجا احیا هستند، یکی دارد عذاب میشود و دیگری به اصطلاح در بهشت برزخی منتعم است.
مگر آنهایی که شهید نمیشوند اموات هستند؟ آنها هم احیا هستند اما به قیاس قیامت، به قیاس عالم برزخ، آنها هم آن طرف زندهاند ولی شهدا احیا هستند و چه بسا "احیاهم" اشارهاش این باشد که اینجا اثر دارند، همان حیاتی که تو میگویی، یک کسی که زنده باشد چه کار میکند، شهدا هم همان کار را میکنند.
شهید شوشتری در تاریخ ثبت شد، دیگر برای همیشه هست، ما یک روزی میمیریم، ولی شهید شوشتری خیالش راحت شد برای همیشه هست. میرود آن طرف روزی میخورد، و میآید اینجا کار میکند آن هم کارهایی که خدا به او مأموریت میدهد.
آن شهید گفت که هر کسی که کمک بخواهد دستش را میگیریم
من خودم زمان جنگ یکی از شهدای بسیار نازنین و برجسته را که قبل از انقلاب مادرش خواب دیده بود شهید پای رکاب امام زمان(عج) است و حضرت به او شمشیر مرصع هدیه میدهد، - نمیخواهم بگویی فلانی خواب نقل کرد، بعضیها وقتی خواب نقل میکنی اصلا برق میگیردشان!- برای توضیح عرض میکنم و گرنه این آیه قرآن است که میفرماید "احیاهم" من نمیخواهم ایمان را با خواب اثبات کنم، وای بر ایمان کسی که با خواب بخواهد ایمانش تثبیت شود. ولی برای دلهای روشن که میخواهند صفا کنند، این خواب را تعریف میکنم، " در خواب به او گفتم چه کار داری میکنی؟ گفت که ما این بالا نگاه میکنیم، هر کسی کمک بخواهد دستش را میگیریم، بعد گفت که تو الآن چه کمکی میخواهی؟ ما هم یک مشکلی داشتیم به او گفتیم ـ یک مشکل فکری، ذهنی و روحی بود در ارتباط با شهید شدن و در ارتباط با خانه قبر و اینها!- گفتم من یک همچین مشکلی دارم، به او گفتم، قبل از عملیات والفجر یک گفت بیا برویم حلش میکنم؛ برد و معجزه آسا حل کرد، اصلا کسی باور نمیکند! گفت هر موقع که مشکل داشتی ما این جا کارمان این است."
کار دست شهداست
هر کسی که در این مملکت کار خوبی میکند، فکر میکند که خودش دارد خوب کار میکند؛ بنده خدا! چهار تا شهید دنبالت هستند، دارند این کار را انجام میدهند، حالا گفتند تو انجام بدهی، طرحش را در ذهن تو انداختهاند، "وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی" (انفال / 17) تو تیر نمیاندازی، خدا تیر میاندازد، -عجب آیه قرآنی است!- شما واقعا تعابیر را ببینید، فارسی آن هم لذتبخش است، تو تیر می اندازی؟! تو تیر نمیاندازی! خدا تیر میاندازد. بعد خدا هم گاهی از اوقات از ملائکه استفاده میکند. گاهی از اوقات از این انسانهای برجستهای که برتر از ملائکه هستند، یعنی شهدا، استفاده میکند، آنجا برای خودشان حکومتی دارند! الآن دارند به ما لبخند میزنند، با خود میگویند اینها هم کمکم دارند میفهمند آن طرف چه خبر است؟ ما که هنر نکردیم بفهمیم. معلوم است کار دست شهداست.
شما الآن به این مجلس آمدهاید به خانواده محترم و معظم شهدا سلام دهید یا به خود شهید؟ یا به هر دو؟ به خود شهید هم آمدهایم سلام دهیم؛ مجلس ختم آدم میرود به صاحب عزا سلامی میدهد، میخواهد فاتحهای برای مرحوم هدیه کند، خودش که دیگر نیست، اما شهیدان هستند، برویم به این آقای شهید یک سلامی دهیم و بگوییم آقای شوشتری ما را که یادتان نرفته است؟ حافظه شهدا هم خیلی خوب کار میکند، یادشان نمیرود، بگو شهید شوشتری یک فاتحه برای ما بخوان که دل ما هم نورانی شود، برایمان فتح قلب شود، دستمان را بگیر.
آقا فرمودند سبک زندگی باید اسلامی شود، غربیها مثل ترس از یک غول بزرگ، از مرگ میترسند، ولی ماها نه؛ یک سریالی بود که در آن کسانی که ضربه مغزی شده بودند میخواستند بروند و نروند آن طرف، در یک بیابان برهوت هولناک نشان میدهد، بنده رسما رفتم انتقاد کردم که چرا این کار را کردید، مگر مرگ این است، مرگ خیلی شیرین است، چرا جای قشنگ نگذاشتید، گفت میخواستیم مردم بترسند و آدم شوند، گفتم کسی که از مرگ بترسد بعد مرگ را فراموش میکند چه کسی گفته مردم را از مرگ بترسانید، به مرگ مشتاقشان کنید، آنهایی که مشتاق مرگ شدند، زمان جنگ بیشتر خوب شدند. یک جای قشنگ نشان میدادید! میترسانید؟! گفت حاج آقا عجیه! شما مگر از مرگ نمیترسید، گفتم نه، یک نفر زمان حضرت علی(علیهالسلام) چهرهاش زرد شده بود، آمد پیش حضرت و حضرت فرمود که چه خبر است؟ گفت: خوف از خدا، آقا فرمودند: چرا از خدا بترسی؟ گناه نکن، نترس! خدا مگر به کسی ظلم میکند؟
یک چیزی از دور شنیدی و رفتی روی آن فیلم میسازی؟! امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند که شیعه این طور هم میترسد، شیعه اینقدر خدا را دوست دارد، میترسد نتواند حقش را ادا کند، خوف برای شیعه ما یک معنایش این است و ناشی از محبت به خداست. خب بگو محبت دیگر. خیلی عجیبه، خدایا این محبت را در دل ما هم بیافکن، شوق به دیدار خودت را در دلهای ما زیاد بگردان
انشاءالله برویم آن دنیا و ببینیم شهدا چه حکومتی دارند! شما فکر کردید همین که گفتید انشاءالله فردا می روید آن دنیا، اولا شما که مستجاب الدعوة نیستید. خبری نیست. مستجاب الدعوههایش در رأسش حضرت علی علیهالسلام 50 سال گریه کرد برای شهادت تا به او دادند، همین طوری نیست که شما امروز گفتی انشاءالله، فردایش شهیدت کنند، نه بابا، اینقدر خدا ناز دارد! شهید شوشتری چه کسی بود که خدا در این قحطی شهادت به ایشان شهادت نصیب کرد! بابا تو دیگه کی هستی که در چنین زمانی شهادت گیرت آمده است. خیلی از فرماندهان سپاه هستند که گیرشان نمیآید. همین طوری ماندهاند تا مرحوم شوند! خدایا ما را به شهادت برسان، شهادت را به ما برسان؛ ما را به یکدیگر برسان.
منبع:
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=141004