سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هادی من

تبریک عید1395

با سلام

عید سال 1395 را به همه کاربران این وبلاگ تبریک می گویم وعذرخواهی می کنم اگربه نظری پاسخ ندادم،

سالی پرازثروت فراوان وحلال برای همه آرزومندم.

************************

با تبریک روز مادر ور روز زن به همه شیرزنان مملکتم،

وچون  طلیعه وپایان این سال متبرک به نام مادر سادات (مدافع حریم ولایت تا آخرین نفس)حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) می باشد با چندحدیث از ایشان، شروع سال را مزین می نمایم :

در خدمت مادر باش ؛ زیرا بهشت زیر قدم هاى مادران است .

از دنیاى شما محبّت سه چیز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پیامبر خدا و انفاق در راه خدا .

خوش رویى هنگام روبه رو شدن با مؤمن ، بهشت را بر فرد خوش رو واجب مى کند .

 




القاب و کنیه‏ هاى امیرالمومنین امام على علیه السلام

 

نمی دانم چگونه شد من روسیاه، امروز توفیق یافتم تا اول هفته را با ذکرحیدر کرار شروع کنم؟ واین توفیق را به فال نیک می گیرم چرا که رحمه للعالمین فرمودند:ذکرعلی عباده.........

*********************************************************************

1ـ امیر النحل

نحل زنبور عسل را گویند.شاعرى گفته است:

ولایتی لامیر النحل تکفینی‏ 
عند الممات و تغسیلی و تکفینی‏ 
و طینتی عجنت من قبل تکوینی‏ 
من حب حیدر کیف النار تکوینی

«ولایت و دوستى من با امیر نحل،در وقت مرگ و غسل و کفن مرا کفایت مى‏کند. سرشت من پیش از آفرینشم با دوستى حیدر آمیخته،پس چگونه آتش مرا خواهد سوخت؟»1ـعلامه سبط ابن جوزى گوید: مؤمنان به زنبور عسل مانند،زیرا زنبور عسل چیز پاکیزه مى‏خورد و چیز پاکیزه مى‏نهد،و على امیر مؤمنان است. (1)

2ـ امام صادق علیه السلام فرمود: محققا شما در میان مردم مانند زنبور عسل در میان پرندگان هستید. اگر پرندگان از محتواى درون زنبور عسل با خبر بودند یک زنبور عسل باقى نمى‏ماند و همه را مى‏خوردند همچنین اگر مردم را از محبتى که شما از ما خاندان در دل دارید با خبر مى‏شدند شما را با زخم زبانهاشان مى خوردند و در نهان و آشکار به شما ناسزا مى‏گفتند .خداوند رحمت کند بنده‏اى از شما را که بر ولایت ما باشد. (2)

2ـ الأنزع البطین

انزع از ماده «نزع» است به معناى کسى که موى جلوى سر او ریخته باشد،و نیز به معناى کنده شدن و بریده شدن از چیزى است از جمله از شرک و گناه.

بطین از «بطن» است به معناى کسى که شکم بزرگ دارد، و نیز کسى که باطنش از علم سرشار است.

3ـرسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى على، خداوند تو را و خاندان و شیعیان و دوستان شیعیان تو را آمرزیده است، پس مژدهباد تو را که تو انزع بطین هستى، از شرک بریده‏اى و از علم سرشارى. (3)

4ـعلامه سبط ابن جوزى گوید:او را بطین گویند، زیرا باطنش سرشار از علم بود، او خود مى‏گفت : «اگر برایم بالشى تا کنند(بر آن نشینم و)همانا در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم برابر یک بار شتر مطلب گویم».و او را انزع گیند، زیرا از شرک بریده بود. (4)

5ـابن اثیر گوید: در وصف على علیه‏السلام آمده که او انزع بطین بود. آن حضرت موى جلو سرش ریخته بود،و شکمى بزرگ داشت. و گویند: معنایش آن است که او از شرک بریده بود و باطن او از علم و ایمان سرشار بود. (5)

6ـابن منظور گوید: تازیان ریختگى موى جلوى سر را دوست مى‏دارند، و چنین کسى را به فال نیک مى‏گیرند. (6)

3ـ یعسوب الدین

7ـآن حضرت را یعسوب الدین و یعسوب المؤمنین نامیده‏اند، زیرا یعسوب ملکه زنبوران عسل است که از همه قوى‏تر و هوشیارتر است،بر در کندو مى‏ایستد و هر زنبورى که عبور مى‏کند دهانش را مى‏بوید، اگر بوى بدى از او بشنود مى‏فهمد که از گیاه بدى استفاده کرده،پس او را دو نیم مى‏کند و بر دو کندو مى‏افکند تا زنبورهاى دیگر عبرت گیرند.على علیه السلام نیز بر در بهشت مى‏ایستد و دهان مردم را مى‏بوید،هر کسى را که بوى دشمنى خود ازاو بشنود در آتش دوزخ مى‏افکند. (7)

4ـ ابو تراب

ابو تراب به معناى پدر خاک، یا دمساز خاک، یا پدر و رئیس خاکیان است.

8ـشاعربزرگ،شیخ کاظم ازرى رحمه الله گوید:

لم تکن هذه العناصر الا 
من هیولاه حیث کان أباها

«این عناصر (چهارگانه) از ماده او به وجود آمده‏اند، زیرا که او پدر عناصر است.»

9ـشاعر توانا عبد الباقى افندى مصرى رحمه الله گوید:

یا أبا الاوصیاء انت لطه‏ 
صهره و ابن عمه و اخوه‏ 
ان الله فى معانیک سرا 
اکثر العالمین ما علموه‏ 
انت ثانى الآباء فى منتهى الدو 
ر و آباؤه تعد بنوه

«اى پدر اوصیا،تو داماد عمو زاده و برادر طاها (پیامبر خدا) هستى».

«خدا را در وجود تو اسرارى است که بیشتر مردم عالم نمى‏دانند».

«تو در آخر دایره وجود (در قوس صعود)آن دومین پدر هستى که پدرانش فرزندان او به حساب مى‏آیند».

10ـ شیخ علاء الدین سکتوارى در محاضرة الأوائل(ص 113)گوید: نخستین کسى که به کنیه «ابو تراب» نامیده شد على بن ابى طالب رضى الله عنه است،این کنیه رارسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، به او داد آن گاه که دید او بر روى زمین خوابیده و خاک بر پهلوى او نشسته است،از روى لطف و مهربانى به او فرمود:برخیز اى ابو تراب.

و این محبوبترین القاب او به شمار مى‏رفت،و از آن پس، به برکت نفس محمدى این کرامتى براى او گردید، زیرا خاک خبرهاى گذشته و آینده تا روز قیامت را براى او باز مى‏گفت. این را بفهم که رازى است بى‏پرده. (8)

11ـ عبایة بن ربعى گوید: به عبد الله بن عباس گفتم: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از چه رو على علیه‏السلام را ابوتراب نامید؟ گفت: از آن رو که على علیه السلامصاحب زمین و حجت خدا بر اهل آن پس از رسول خداست، و بقاى زمین و آرامش آن به اوست، و از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم مى فرمود: چون روز قیامت شود و شخص کافر پاداش و نزدیکى و کرامتى را که خداى متعال براى شیعیان على آماده نموده ببیند گوید: «اى کاش من ترابى بودم» یعنى کاش از شیعیان على (ابو تراب) بودم. و این است معناى این آیه که کافر گوید: کاش من تراب (خاک) بودم.(9)

علامه مجلسى رحمه الله در بیان این جمله گوید:ممکن است ذکر آیه در اینجا براى بیان علت دیگرى در نامگذارى آن حضرت به ابو تراب باشد، زیرا شیعیان او به جهت تذلل بیش از اندازه و تسلیم بودن در برابر فرمانهاى حضرتش تراب نامیده شدند ـ چنانکه در آیه کریمه آمده ـو چون آن حضرت صاحب و پیشوا و زمامدار آنهاست ابوتراب نام گرفته است. (10)

5ـ امیر المؤمنین

12ـ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر مردم مى‏دانستند که على از چه زمانى امیر مؤمنان نامیده شد هرگز فضائل او را انکار نمى‏کردند. وى آن‏گاه این لقب گرفت که آدم میان روح و جسد بود (و هنوز آفرینش او کامل نگشته بود)، و آن‏گاه که خداوند (در عالم ذر از آفریدگان اقرار گرفت و)فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا». فرمود: «من پروردگار شما هستم، و محمد پیامبر شماست، و على امیر شما». (11)

13ـ جابر بن یزید گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: چرا امیر مؤمنان علیه السلامرا بدین لقب نامیده‏اند؟ فرمود: زیرا مؤمنان را آذوقه (علم و معرفت) مى‏رساند، مگر نشنیده‏اى که در کتاب خدا (در داستان یوسف) فرموده: و نمیر أهلنا (12) «و خانواده خود را آذوقه مى‏رسانیم» (13) ؟!

14ـ امام صادق علیه السلام فرمود: آن حضرت به لقب امیر مؤمنان نامیده شده، و امیر از میرة العلم است (خوراک علم رساندن)، زیرا عالمان از علم او بهره مى‏برند، و علمى را که از او ستانده‏اند به کار مى‏گیرند. (14)

15ـ عبد المؤمن مى گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: از چه رو امیر مؤمنان را بدین لقب نامیدند؟ فرمود: زیرا آذوقه رسانى مؤمنان به دست اوست،اوست که آنان را خوراک علم مى‏دهد. (15)

16ـ هنگامى که على علیه السلام به دنیا آمد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به خانه ابى طالب رفت، على علیه السلام به وجد آمد و در چهره رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خندید و گفت: «سلام بر تو اى رسول خدا». سپس گفت: «به نام خداوند بخشاینده مهربان، تحقیقا مؤمنان رستگار شدند، آنان که در نماز خشوع دارند». (16) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تحقیقا به سبب تو رستگار شدند، به خدا سوگند تو امیر آنهایى که از دانشهاى خود به آنان خوراک معنوى مى‏دهى، و به خدا سوگند تو رهنماى آنانى و آنان به سبب تو هدایت مى‏یابند. (17)

اشکال

از این اخبار استفاده مى‏شود که علت نامگذارى على علیه السلام به امیر المؤمنین آن است که مؤمنان از دست او خوراک معنوى مى‏گیرند و او نیز خوراک معنوى آنان را تأمین مى‏نماید، و این مى‏رساند که امیر از میر گرفته شده و این خلافى روشن است،زیرا امیر بر وزن فعیل از کلمه امر که مهموز الفاء است گرفته شده، و میر اجوف یائى است و میان انها در اشتقاق تناسبى وجود ندارد.

پاسخ

پاسخ این اشکال همان است که علامه مجلسى رحمه الله فرموده است که: «میره با کسره میم به معناى جلب کردن و فراهم آوردن طعام است، و پاسخ این اشکال که مبدأ اشتقاق امیر با میر یکى نیست از چند وجه است:

الف) این که قلب صورت گرفته باشد (جا به جایى حروف یا تغییر بعضى به بعض دیگر)، و این به چند جهت درست نیست و آن جهات روشن است.

ب) آن که امیر فعل مضارع به صیغه متکلم باشد، و آن حضرت این جمله را مى‏فرموده (امیر المؤمنین یعنى: مؤمنان را آذوقه مى‏دهم)سپس علم بالغلبه شده و به صورت اسم در آمده و حضرتش بدین نام مشهور گشته است، مانند تأبط شرا که جمله‏اى است که نام شخصى شده است .

ج) مراد آن است که امیران دنیا را از آن رو امیر گویند که به پندار خودشان عهده دار تهیه خوراک و آذوقه و ما یحتاج مردم در امر معاش آنهایند، و على علیه السلام هم امیر مؤمنان است و امارتش در امرى بزرگتر از امور فوق است، زیرا به آنان خوراکى مى‏رساند که موجب حیات ابدى و نیروى روحانى آنهاست گر چه با سایر امیران در مورد میر جسمانى نیز شریک است،و این بهترین وجه است». (18)

توضیح

این که در کلمه «قلب» صورت گرفته باشد، درست نیست،زیرا اولا قلب خلاف قاعده ادبى است . ثانیا اگر عین الفعل میر (یاء) به فاء الفعل انتقال یافته باشد مى شود یمر، و وزن فعیل آن مى‏شود: یمیر، و روشن است که مقصود ما حاصل نمى‏شود زیرا یمیر غیراز امیر است. و اگر منظور از قلب، قلب جوهرى یعنى ابدال باشد، باز هم درست نیست، زیرا دلیلى براى این قلب وجود ندارد.

و این که امیر فعل مضارع باشد گر چه از وجه اول به واقع نزدیکتر است اما باز هم درست نیست، زیرا اگر فعلى به صورت اسم درآمد، بر اساس حکایت باید همیشه به یک صورت باشد و حرکت آخر آن تغییر نیابد، بنا بر این باید همیشه أمیر المؤمنین به صورت مرفوع خوانده شود در صورتى که مى‏دانیم إعراب این کلمه به حسب عوامل مختلف تغییر مى‏یابد.

اما وجه سومى کلامى وجیه و قولى لطیف است که به اندکى توضیح نیاز دارد.

توضیح آنکه: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم واسطه فیض خداوند به موجودات است و هر نعمت مادى و معنوى که به آفریدگان مى‏رسد به واسطه آن وجود مقدس است.

و از آن جهت که على علیه السلام دروازه شهر علم و فقه و حکمت رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم است، و نورش با نور آن حضرت یکى است و از منبع همان نور جدا شده و نفس و روح و جایگاه علم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است، و آن دو بزرگوار از یک پستان شیر معنا خورده‏اند، و هر دو از نور خداوند جدا گردیده‏اند، پس على علیه السلام در همه فضائل و مناقب ـ جز نبوت ـ شریک رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است، بنابر این آن وجود مقدس نیز واسطه فیض خداست و برکات مادى و معنوى از مجراى آن امام بزرگوار به آفریدگان به ویژه به مؤمنان مى‏رسد. از این رو مى‏توان گفت که آن حضرت امیر و سالار مؤمنان است که مسئولیت فراهم آوردن آذوقه و خوراک معنوى مؤمنان به عهده اوست.

امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام ص 44

( متن بالا که القاب امیرالمومنین را توضیح می دهد،ازاقای احمد رحمانى همدانى می باشد...)

*****************

زمانه بر سرجنگ است یا علی مددی..

 

 


این مطلب تکراریست ولی باور کنید خواندنیست!!!!!

 

آرزوهاى ویکتور هوگو

 

اول از همه برایت آرزو مى‌کنم که عاشق شوى،
و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ......
اما اگر پیش آمد، بدانى چگونه به دور از ناامیدى زندگى کنى،

برایت همچنان آروز دارم دوستانى داشته باشى،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ......
برخى نادوست و برخى دوستدار ......
که دست کم یکى در میانشان بى‌تردید مورد اعتمادت باشند.
و چون زندگى بدین گونه است،
برایت آروزمندم که دشمن نیز داشته باشى ......
نه کم و نه زیاد ...... درست به اندازه،
تا گاهى باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،
که دست کم یکى از آنها اعتراضش به حق باشد ......
تا که زیاده به خود غره نشوى.

و نیز آروزمندم مفید فایده باشى، نه خیلى بی‌خاصیت ......
تا در لحظات سخت،
وقتى دیگر چیزى باقى نمانده است،
همین مفید بودن کافى باشد تا تو را سرپا نگاه دارد.

همچنین برایت آروزمندم صبور باشى،
نه با کسانى که اشتباهات کوچک مى‌کنند ......
چون این کار ساده‌اى است،
بلکه با کسانى که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر مى‌کنند ......
و با کاربرد درست صبوریت براى دیگران نمونه شوى.

و امیدوارم اگر جوان هستى،
خیلى به تعجیل، رسیده نشوى ......
و اگر رسیده‌اى، به جوان نمائى اصرار نورزى،
و اگر پیرى، تسلیم ناامیدى نشوى......
چرا که هر سنى خوشى و ناخوشى خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.

امیدوارم سگى را نوازش کنى، به پرنده‌اى دانه بدهى و به آواز یک
سهره گوش کنى، وقتى که آواى سحرگاهیش را سر مى‌دهد ......
چرا که به این طریق، احساس زیبایى خواهى یافت ......
به رایگان ......

امیدوارم که دانه‌اى هم بر خاک بفشانى ......
هر چند خرد بوده باشد ......
و با روییدنش همراه شوى،
تا دریابى در یک درخت چقدر زندگى وجود دارد.

به علاوه امیدوارم پول داشته باشى، زیرا در عمل به آن نیازمندى ......
و سالى یکبار پولت را جلو رویت بگذار و بگویى:
«این مال من است»،
فقط براى این‌که روشن کنى کدامتان ارباب دیگرى است!

و در پایان، اگر مرد باشى، آروزمندم زن خوبى داشته باشى ......
و اگر زنى، شوهر خوبى داشته باشى،
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ......

اگر همه این‌ها که گفتم برایت فراهم شد،
دیگر چیزى ندارم برایت آروز کنم ......