نمی دانم چگونه شد من روسیاه، امروز توفیق یافتم تا اول هفته را با ذکرحیدر کرار شروع کنم؟ واین توفیق را به فال نیک می گیرم چرا که رحمه للعالمین فرمودند:ذکرعلی عباده.........
*********************************************************************
1ـ امیر النحل
نحل زنبور عسل را گویند.شاعرى گفته است:
ولایتی لامیر النحل تکفینی
عند الممات و تغسیلی و تکفینی
و طینتی عجنت من قبل تکوینی
من حب حیدر کیف النار تکوینی
«ولایت و دوستى من با امیر نحل،در وقت مرگ و غسل و کفن مرا کفایت مىکند. سرشت من پیش از آفرینشم با دوستى حیدر آمیخته،پس چگونه آتش مرا خواهد سوخت؟»1ـعلامه سبط ابن جوزى گوید: مؤمنان به زنبور عسل مانند،زیرا زنبور عسل چیز پاکیزه مىخورد و چیز پاکیزه مىنهد،و على امیر مؤمنان است. (1)
2ـ امام صادق علیه السلام فرمود: محققا شما در میان مردم مانند زنبور عسل در میان پرندگان هستید. اگر پرندگان از محتواى درون زنبور عسل با خبر بودند یک زنبور عسل باقى نمىماند و همه را مىخوردند همچنین اگر مردم را از محبتى که شما از ما خاندان در دل دارید با خبر مىشدند شما را با زخم زبانهاشان مى خوردند و در نهان و آشکار به شما ناسزا مىگفتند .خداوند رحمت کند بندهاى از شما را که بر ولایت ما باشد. (2)
2ـ الأنزع البطین
انزع از ماده «نزع» است به معناى کسى که موى جلوى سر او ریخته باشد،و نیز به معناى کنده شدن و بریده شدن از چیزى است از جمله از شرک و گناه.
بطین از «بطن» است به معناى کسى که شکم بزرگ دارد، و نیز کسى که باطنش از علم سرشار است.
3ـرسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى على، خداوند تو را و خاندان و شیعیان و دوستان شیعیان تو را آمرزیده است، پس مژدهباد تو را که تو انزع بطین هستى، از شرک بریدهاى و از علم سرشارى. (3)
4ـعلامه سبط ابن جوزى گوید:او را بطین گویند، زیرا باطنش سرشار از علم بود، او خود مىگفت : «اگر برایم بالشى تا کنند(بر آن نشینم و)همانا در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم برابر یک بار شتر مطلب گویم».و او را انزع گیند، زیرا از شرک بریده بود. (4)
5ـابن اثیر گوید: در وصف على علیهالسلام آمده که او انزع بطین بود. آن حضرت موى جلو سرش ریخته بود،و شکمى بزرگ داشت. و گویند: معنایش آن است که او از شرک بریده بود و باطن او از علم و ایمان سرشار بود. (5)
6ـابن منظور گوید: تازیان ریختگى موى جلوى سر را دوست مىدارند، و چنین کسى را به فال نیک مىگیرند. (6)
3ـ یعسوب الدین
7ـآن حضرت را یعسوب الدین و یعسوب المؤمنین نامیدهاند، زیرا یعسوب ملکه زنبوران عسل است که از همه قوىتر و هوشیارتر است،بر در کندو مىایستد و هر زنبورى که عبور مىکند دهانش را مىبوید، اگر بوى بدى از او بشنود مىفهمد که از گیاه بدى استفاده کرده،پس او را دو نیم مىکند و بر دو کندو مىافکند تا زنبورهاى دیگر عبرت گیرند.على علیه السلام نیز بر در بهشت مىایستد و دهان مردم را مىبوید،هر کسى را که بوى دشمنى خود ازاو بشنود در آتش دوزخ مىافکند. (7)
4ـ ابو تراب
ابو تراب به معناى پدر خاک، یا دمساز خاک، یا پدر و رئیس خاکیان است.
8ـشاعربزرگ،شیخ کاظم ازرى رحمه الله گوید:
لم تکن هذه العناصر الا
من هیولاه حیث کان أباها
«این عناصر (چهارگانه) از ماده او به وجود آمدهاند، زیرا که او پدر عناصر است.»
9ـشاعر توانا عبد الباقى افندى مصرى رحمه الله گوید:
یا أبا الاوصیاء انت لطه
صهره و ابن عمه و اخوه
ان الله فى معانیک سرا
اکثر العالمین ما علموه
انت ثانى الآباء فى منتهى الدو
ر و آباؤه تعد بنوه
«اى پدر اوصیا،تو داماد عمو زاده و برادر طاها (پیامبر خدا) هستى».
«خدا را در وجود تو اسرارى است که بیشتر مردم عالم نمىدانند».
«تو در آخر دایره وجود (در قوس صعود)آن دومین پدر هستى که پدرانش فرزندان او به حساب مىآیند».
10ـ شیخ علاء الدین سکتوارى در محاضرة الأوائل(ص 113)گوید: نخستین کسى که به کنیه «ابو تراب» نامیده شد على بن ابى طالب رضى الله عنه است،این کنیه رارسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، به او داد آن گاه که دید او بر روى زمین خوابیده و خاک بر پهلوى او نشسته است،از روى لطف و مهربانى به او فرمود:برخیز اى ابو تراب.
و این محبوبترین القاب او به شمار مىرفت،و از آن پس، به برکت نفس محمدى این کرامتى براى او گردید، زیرا خاک خبرهاى گذشته و آینده تا روز قیامت را براى او باز مىگفت. این را بفهم که رازى است بىپرده. (8)
11ـ عبایة بن ربعى گوید: به عبد الله بن عباس گفتم: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از چه رو على علیهالسلام را ابوتراب نامید؟ گفت: از آن رو که على علیه السلامصاحب زمین و حجت خدا بر اهل آن پس از رسول خداست، و بقاى زمین و آرامش آن به اوست، و از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم مى فرمود: چون روز قیامت شود و شخص کافر پاداش و نزدیکى و کرامتى را که خداى متعال براى شیعیان على آماده نموده ببیند گوید: «اى کاش من ترابى بودم» یعنى کاش از شیعیان على (ابو تراب) بودم. و این است معناى این آیه که کافر گوید: کاش من تراب (خاک) بودم.(9)
علامه مجلسى رحمه الله در بیان این جمله گوید:ممکن است ذکر آیه در اینجا براى بیان علت دیگرى در نامگذارى آن حضرت به ابو تراب باشد، زیرا شیعیان او به جهت تذلل بیش از اندازه و تسلیم بودن در برابر فرمانهاى حضرتش تراب نامیده شدند ـ چنانکه در آیه کریمه آمده ـو چون آن حضرت صاحب و پیشوا و زمامدار آنهاست ابوتراب نام گرفته است. (10)
5ـ امیر المؤمنین
12ـ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر مردم مىدانستند که على از چه زمانى امیر مؤمنان نامیده شد هرگز فضائل او را انکار نمىکردند. وى آنگاه این لقب گرفت که آدم میان روح و جسد بود (و هنوز آفرینش او کامل نگشته بود)، و آنگاه که خداوند (در عالم ذر از آفریدگان اقرار گرفت و)فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا». فرمود: «من پروردگار شما هستم، و محمد پیامبر شماست، و على امیر شما». (11)
13ـ جابر بن یزید گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: چرا امیر مؤمنان علیه السلامرا بدین لقب نامیدهاند؟ فرمود: زیرا مؤمنان را آذوقه (علم و معرفت) مىرساند، مگر نشنیدهاى که در کتاب خدا (در داستان یوسف) فرموده: و نمیر أهلنا (12) «و خانواده خود را آذوقه مىرسانیم» (13) ؟!
14ـ امام صادق علیه السلام فرمود: آن حضرت به لقب امیر مؤمنان نامیده شده، و امیر از میرة العلم است (خوراک علم رساندن)، زیرا عالمان از علم او بهره مىبرند، و علمى را که از او ستاندهاند به کار مىگیرند. (14)
15ـ عبد المؤمن مى گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: از چه رو امیر مؤمنان را بدین لقب نامیدند؟ فرمود: زیرا آذوقه رسانى مؤمنان به دست اوست،اوست که آنان را خوراک علم مىدهد. (15)
16ـ هنگامى که على علیه السلام به دنیا آمد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به خانه ابى طالب رفت، على علیه السلام به وجد آمد و در چهره رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خندید و گفت: «سلام بر تو اى رسول خدا». سپس گفت: «به نام خداوند بخشاینده مهربان، تحقیقا مؤمنان رستگار شدند، آنان که در نماز خشوع دارند». (16) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تحقیقا به سبب تو رستگار شدند، به خدا سوگند تو امیر آنهایى که از دانشهاى خود به آنان خوراک معنوى مىدهى، و به خدا سوگند تو رهنماى آنانى و آنان به سبب تو هدایت مىیابند. (17)
اشکال
از این اخبار استفاده مىشود که علت نامگذارى على علیه السلام به امیر المؤمنین آن است که مؤمنان از دست او خوراک معنوى مىگیرند و او نیز خوراک معنوى آنان را تأمین مىنماید، و این مىرساند که امیر از میر گرفته شده و این خلافى روشن است،زیرا امیر بر وزن فعیل از کلمه امر که مهموز الفاء است گرفته شده، و میر اجوف یائى است و میان انها در اشتقاق تناسبى وجود ندارد.
پاسخ
پاسخ این اشکال همان است که علامه مجلسى رحمه الله فرموده است که: «میره با کسره میم به معناى جلب کردن و فراهم آوردن طعام است، و پاسخ این اشکال که مبدأ اشتقاق امیر با میر یکى نیست از چند وجه است:
الف) این که قلب صورت گرفته باشد (جا به جایى حروف یا تغییر بعضى به بعض دیگر)، و این به چند جهت درست نیست و آن جهات روشن است.
ب) آن که امیر فعل مضارع به صیغه متکلم باشد، و آن حضرت این جمله را مىفرموده (امیر المؤمنین یعنى: مؤمنان را آذوقه مىدهم)سپس علم بالغلبه شده و به صورت اسم در آمده و حضرتش بدین نام مشهور گشته است، مانند تأبط شرا که جملهاى است که نام شخصى شده است .
ج) مراد آن است که امیران دنیا را از آن رو امیر گویند که به پندار خودشان عهده دار تهیه خوراک و آذوقه و ما یحتاج مردم در امر معاش آنهایند، و على علیه السلام هم امیر مؤمنان است و امارتش در امرى بزرگتر از امور فوق است، زیرا به آنان خوراکى مىرساند که موجب حیات ابدى و نیروى روحانى آنهاست گر چه با سایر امیران در مورد میر جسمانى نیز شریک است،و این بهترین وجه است». (18)
توضیح
این که در کلمه «قلب» صورت گرفته باشد، درست نیست،زیرا اولا قلب خلاف قاعده ادبى است . ثانیا اگر عین الفعل میر (یاء) به فاء الفعل انتقال یافته باشد مى شود یمر، و وزن فعیل آن مىشود: یمیر، و روشن است که مقصود ما حاصل نمىشود زیرا یمیر غیراز امیر است. و اگر منظور از قلب، قلب جوهرى یعنى ابدال باشد، باز هم درست نیست، زیرا دلیلى براى این قلب وجود ندارد.
و این که امیر فعل مضارع باشد گر چه از وجه اول به واقع نزدیکتر است اما باز هم درست نیست، زیرا اگر فعلى به صورت اسم درآمد، بر اساس حکایت باید همیشه به یک صورت باشد و حرکت آخر آن تغییر نیابد، بنا بر این باید همیشه أمیر المؤمنین به صورت مرفوع خوانده شود در صورتى که مىدانیم إعراب این کلمه به حسب عوامل مختلف تغییر مىیابد.
اما وجه سومى کلامى وجیه و قولى لطیف است که به اندکى توضیح نیاز دارد.
توضیح آنکه: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم واسطه فیض خداوند به موجودات است و هر نعمت مادى و معنوى که به آفریدگان مىرسد به واسطه آن وجود مقدس است.
و از آن جهت که على علیه السلام دروازه شهر علم و فقه و حکمت رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم است، و نورش با نور آن حضرت یکى است و از منبع همان نور جدا شده و نفس و روح و جایگاه علم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است، و آن دو بزرگوار از یک پستان شیر معنا خوردهاند، و هر دو از نور خداوند جدا گردیدهاند، پس على علیه السلام در همه فضائل و مناقب ـ جز نبوت ـ شریک رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است، بنابر این آن وجود مقدس نیز واسطه فیض خداست و برکات مادى و معنوى از مجراى آن امام بزرگوار به آفریدگان به ویژه به مؤمنان مىرسد. از این رو مىتوان گفت که آن حضرت امیر و سالار مؤمنان است که مسئولیت فراهم آوردن آذوقه و خوراک معنوى مؤمنان به عهده اوست.
امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام ص 44
( متن بالا که القاب امیرالمومنین را توضیح می دهد،ازاقای احمد رحمانى همدانى می باشد...)
*****************
زمانه بر سرجنگ است یا علی مددی..