سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هادی من

چهل نکته برای یک زندگی

* درهر سفری هم توفان هست هم آرامش.

* بهتر است تنها سفر کنی تا با آدمی دغل.

* بدون تغییر پیشرفت حاصل نمی شود.

* چیزی که به توهدیه شده ، حق خود ندان.

* به نور نگاه کن، سایه ها پشت سرت خواهند بود.

* مسافر عاقل همه چیز را دوبرابر در نظر می گیرد.

* ازپیرشدن نترس،ازرشد نکردن بترس.

* تحقیر کردن دیگران به زودی خود ما را تحقیر خواهد کرد.

* صبر کردن شجاعت بیشتری می خواهد.

* خودشیفتگی قرین شکست است.

* باید تخمی بشکند تا عقابی به پرواز درآید.

* کیسه ی شکارچی دزد هرگز پر نمی شود.

* تا نو محرز نشده ، کهنه را دور نینداز.

* پیش از آن که طرح درورابریزی ، بذر بکار.

* یک دوست واقعی بهترازچاپلوسان دروغگوست.

* موهبت های بسیار داریم که ازآنها استفاده نمی کنیم.

* زبان نقره ای ، حرف های مبهم می زند.

* گام های بلند بردار تا رد پایی ازخودت بجای بگذاری.

* فراوانی آرزو، آن را بر باد می دهد.

* خواسته هایی که از فرط استیصال باشد،عوارض عجیب به همراه می آورد.

* کلمات تحسین آمیز به سرعت محو می شوند.

* عمردراز،عزت را ازمیان می برد.

* درخلوت همان طورزندگی کن که درپیش جمعی.

* سنگ ، هم دیوارمی سازد وهم پل.

* اول گوش کن،سپس بشنو.

* داشتن دوگوش ویک زبان تصادفی نیست.

* جواهر بدون جلا دادن نخواهد درخشید.

* کمی ازهرچیز کافی است.

* شیرهم ازمزاحمت مگس درعذاب است.

* کارراهرچه بیشتر کنی ، بهتر انجام خواهی داد.

* هرچیز تازه، کهنه ی تغییر یافته است.

* جبران کردن بهتر از عذر خواهی است.

* از قسمت کم عمق به آب بزن.

* گرسنه از کیفیت غذا شکوه نمی کند.

* عاقل دیدگاه خود را تغییر می دهد واحمق هرگز.

* دست تمیز نیازی به شستن ندارد.

* خرد از شگفت زدگی زاده می شود.

* بهتر است چراغ روشن کنی ، تا این که در تاریکی بلغزی.

* پیمانی که در توفان بسته می شود، در آرامش فراموش می شود.

* کم تر از درآمدت خرج کن.


لــیوان آب

    شما قادرید دیگران را برنامه ریزی کنید. شما قادرید حیوانات را برنامه ریزی کنید. شما قادرید حتی اشیاء بی جان را برنامه ریزی کنید. دیوارهای خانه شما تحت نفوذ ارتعاشات بدن شما و دیگر اعضای خانواده تان قرار میگرند و میدان انرژی بدن شما یا هاله یا اورای شما بر دیوارها ، و اسباب اثاث منزل شما تأثیر می گذارد. این مسئله هنگامی که وارد خانه اشخاص دیگری می شوید کاملا محسوس است.

    توانایی برنامه ریزی تمام سطوح زندگی و اشیاء بی جان در این سیاره مختص انسان است.

ما یکی از راههای استفاده از این توانایی انسان بر روی اشیاء بی جان را کشف کرده ایم که آن را تکنیک لیوان آب می نامیم.

چگونگی اجرا:

   شب هنگام قبل از خواب ، یک لیوان را پر آب کنید. چشمانتان را ببندید، آنها را به سمت بالا حرکت دهید، و نصف لیوان آب را بنوشید. به هنگام نوشیدن آب در ذهنتان با خود بگوئید: «این تنها کار لازم برای حل مشکلی است که در ذهنم دارم». نصف لیوان آب باقیمانده را در کنار بسترتان قرار دهید و به خواب بروید. فردا صبح ، به محض بیدار شدن از خواب، همین رویه را تکرار کنید و آب باقیمانده را سر بکشید.

    با اجرای تکنیک لیوان آب، جوابی که شما به دنبال آن هستید ممکن است همان شب به شکل رویایی در ذهن شما پدیدار گردد. اگر چنین شد ، هنگام نوشیدن باقیمانده آب در صبح ، تشکر و سپاسگذاری کنید. یا اینکه ممکن است این جواب در روز آینده به شکل یک جرقه فکری یا ملاقات با شخص مقتضی پدیدار گردد.

    البته اگر شما چند قطره آب  لیمو در داخل لیوان آب بریزید و با نگهداشتن لیوان با نوک انگشتان هر دو دستتان به تدریج انگشتانتان را از هم باز کنید، تکنیک لیوان آب به مراتب بهتر از قبل موثر واقع می شود. دلیل این امر این است که ریختن آب لیمو ، که نوعی اسید است ، به داخل لیوان آب، آب را به یک محلول الکترولیت تبدیل می کند و در نتیجه ، آن لیوان آب همچون باطری اتومبیل ، انرژی را – یعنی انرژی روانی یا شعور و آگاهی شما را که در جریان برنامه ریزی ایجاد می گردد – بهتر هدایت می کند. و از آنجا که این انرژی از طریق انگشتان دستان شما به لیوان آب انتقال می یابد، زمانی که شما انگشتان دستهایتان را از هم باز می کنید این عمل باعث می شود که انرژی های مدار کوتاه کمتری به انگشتان شما بازگشت داده شود و مقدار بیشتری از انرژی به لیوان آب انتقال یابد (پس لیوان را با هر دو دستتان بگیرید) .

    بهتر است که در بار نخست، تکنیک لیوان آب را در مورد یک هدف و برنامه ی خود اجرا کنید، سپس زمانی که جوابی را دریافت کردید آزاد هستید که آن را در مورد سایر اهداف و برنامه های خود مورد استفاده قرار دهید.

پی نوشت :

     قبل از نوشیدن نصف لیوان آب در شب ، از جملات تأکیدی مثل : « من روز به روز بهتر و بهتر می شوم و فردا (هنگام صبح به جای فردا امروز را جایگزین کنید) بهترین روز زندگی من است» استفاده کنید و بعد مطلب مورد نظرتان را عنوان کنید و صبح فردا هم به همین شکل ،این موجب شرطی شدن ذهن به هماهنگی نوشیدن آب و جملات تأکیدی می شود و در واقع بعداز شرطی شدن هرگاه که لیوانی آب می نوشید گویا آن جملات به ذهنتان تلقین و نهایتا در آن تثبیت می شود.

برگرفته از «بعددیگروجود»/خوزه سیلوا/مجید پزشکی


گذری بر سیمای اباالفضل(ع)

 ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود.تولّد عباس، خانة علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت می‏دیدند در کربلایی که در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ علی، فدای حسینِ فاطمه خواهد گشت.

 با تولّد عبّاس، خانة علی(ع) آمیخته ‏ای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشک برای آینده‏ ای که برای این فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود.

چهارده سال از عمر عبّاس در کنار علی(ع) گذشت، دورانی که علی(ع) با دشمنان درگیر بود. گفته‏ اند عبّاس در برخی از آن جنگها شرکت داشت، در حالی که نوجوانی در حدود دوازده ساله بود، رشید و پرشور و قهرمان که در همان سنّ و سال حریف قهرمانان و جنگاوران بود. علی(ع) به او اجازة پیکار نمی‏داد، به امام حسن و امام حسین هم چندان میدانِ شجاعت نمایی نمی‏داد. اینان ذخیره‏ های خدا برای روزهای آیندة اسلام بودند و عبّاس می‏بایست جان و توان و شجاعتش را برای کربلای حسین نگه دارد و علمدار سپاه سیدالشهدا باشد.

شب 21 رمضان سال 41 هجری بود. علی(ع) در آخرین ساعات عمر خویش،عبّاس را به آغوش گرفت و به سینه چسبانید و به این نوجوان دلسوخته، که شاهد خاموش شدن شمع وجود علی بود، فرمود: پسرم، به زودی در روز عاشورا، چشمانم به وسیلة تو روشن میگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسید و بر شریعة فرات وارد شدی، مبادا آب بنوشی در حالی که برادرت حسین(ع) تشنه است.

این نخستین درس عاشورا بود که در شب شهادت علی(ع) آموخت و تا عاشورا پیوسته در گوش داشت.

******************************

سینه اش از عطش می‏سوخت. آب سرد و گوارای فرات هم پیش چشمانش موج زنان میگذشت. دست عباس رفت تا کفی از آب بردارد و بنوشد، امّا موج تند یک احساس انسانی، موجی از وفا در ضمیرش جوشید، به یاد وصیّت علی(ع) درشب شهادتش و به یاد لبهای تشنة امام حسین و کودکان عطشان افتاد. بنوشد یا ننوشد؟

و آب را بر فرات ریخت. به یاد عطش حسین، آب ننوشید تا خودش نیز همچون برادرش لب تشنه شهادت را استقبال کند و به این صورت، آموزگار راستین وفا باشد.

وقتی حسین بن علی(ع) خود را به بالین عباس رساند و علمدار خویش را غرق درخون و کشته یافت، فرمود: اکنون کمرم شکست و چاره و تدبیرم گسست.

پیکر عباس در میدان جنگ ماند و امام به خیمه ‏ها بازگشت، با یک دنیا اندوه که از شهادت برادرش بر دل داشت. بازگشت تا خود را برای لحظة دیدار با خداوند آماده کند و با اهل‏بیت خویش، آخرین وداع را داشته باشد.

اینک که از آن همه ایثار و ادب و دلاوری و وفا و حقگزاری، بیش از هزار و سیصد سال میگذرد، هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای عباس بن علی(ع) است و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است.

دستان اباالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی بدیل فتوّت و مردانگی در تاریخ شد.

«سلام خدا و رسولان و بندگان صالح خداوند و همة شهیدان و صدّیقان بر تو باد، ای فرزند امیرالمؤمنین!

گواهی می‏دهم که تو نسبت به حسین بن علی(ع) آن امام مظلوم وجانشین پیامبر، تسلیم بودی و صدق و وفا داشتی.

لعنت حق بر قاتلان تو باد، بر آنان که حق تو را نشناختند و حرمت تو را زیر پا گذاشتند و میان تو و آب فرات، فاصله افکندند.